تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
Dokhtrane Aftan
و آدرس
dimokh3.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
من به شانس اعتقادی ندارم....
اما به رحمت خدا خیلی....
فيلم دیدنی از زمین خوردن و تابلو شدن در مراسم عروسی!!
عاقبت اشتباه در اندازه گیری!! (عکس متحرک) مثلا قرار بود این پسر از بالا دیوار برروی توپ بپرد اما در اندازه گیری اشتباه کرد و به بدترین شکل ممکن با زمین برخورد کرد...!!!
مثل یک مهتاب در آسمان تاریک قلبم نشستی و قلب مرا پر از نور محبت
و
عشق خودت کردی ...
مثل یک قناری در باغ سوخته قلبم نشستی و با صدای آواز دلنشینت قلب
مرا دیوانه آن احساس پاکت کردی ...
مثل لیلی قصه ها آمدی و مرا مجنون خودت کردی . آری تو مرا عاشق خودت کردی
تو مرا گرفتار خودت کردی ...
آمدی و مرا با رویاهای عاشقانه ات همسفر کردی ، مرا با خود به دشت آرزوها بردی
و
تمام آرزوهایم را زنده کردی ، دلم را پر از امید و دلگرمی کردی ، مرا در این دنیای
عاشقی دربه در کردی !
مثل یک شبنم بر روی چشمانم نشستی و مثل اشک یک عاشق بر روی گونه ام
سرازیر شدی ...
تو که آمدی درهای قلبم را طلسم کردم و بالای درگاه آن نوشتم ورود ممنوع !
قلب تو را در آنجا اسیر کردم ، اسیر محبت و عشق خودم کردم !
در این خانه دل سرخ تو را با خون عشق و هوای دوست داشتنم زنده نگه خواهم
داشت و با احساس پاکم درد دلهای عاشقانه ام را هر شب در گوشت زمزمه خواهم
کرد عزیزم ...
کاری میکنم که دیگر لحظه ای ، حتی لحظه ای از این خانه سرخ خسته و دلسرد
نشوی ، به عشق من وفادار باشی و مرا از ته قلبت دوست داشته باشی عزیزم
از تمام دار این دنیا تنها همین قلب سرخ را دارم و اینک آن را با احساسی پر از عشق
به تو تقدیم کرده ام و دلم میخواهد تو نیز با احساسی پاکتر به آن وفادار باشی
عزیزم ...
عزیزم من نیز میخواهم به همگان بگویم که دوستت دارم
قلم سرخ زندگی را برمیدارم به سوی قلب مهربانت می آیم و بالای درگاه آن
مینوسسم که : یکی را دوست میدارم تا دیگر کسی وارد آنجا نشود آن لحظه است
که قلبت تنهای تنها برای من است و من نیز تنهای تنها برای تو می باشم
عزیزم خیلی دوستدارم
این دختر تصمیم گرفته بود که با چرخ خرید هنرنمایی بکند اما اوضاع آنطور که دوست داشت پیش نرفت و با صورت به زمین برخورد کرد!
از یه مرد میپرسن چرا پاهات پرانتزیه؟میگه:حتما مطلب مهمی لاشه

_کاش دنیا یکبار هم که شده بازیش را به ما می باخت مگر چه لذتی دارد این بردهای تکراری برایش؟!... _خدایا ما را به جبر هم که شده سر به زیر کن خیری ندیده ایم از این اختیار ها... _از دورها چه زیباست امواج آبی عشق اما دریغ و افسوس چون میرسی سرابه ...
رد ایده آل
خدا زن را آفرید و به او گفت رد هر گوشه ی زمین که بگردی میتونی مرد ایده آلت رو پیدا کنی !
آنگاه بود که خدا زمین را گرد آفرید ! هاهاهاهاا
کلید اسرار!
یارو میره کمیته امداد، هیچی بهش نمیدن،میگه: واگذارتون کردم به کلید اسرار!
بابام
به یه بچه میگن اون چه حیوونی یه که به ما گوشت، شیر، ماست، کفش، لباس میده؟
بچه میگه: بابام !!!
پشه بند
حیف نون پشه بند می خره، تاصبح نمی خوابه پشه ها رو مسخره می کنه!
غضنفر به پیك نیك میرود
غضنفر با زنش میرن پیك نیك. زنش میگه: بشینیم زیر اون درخت. غضنفر میگه نه! همین وسط جاده امنتره! زود پتو رو بنداز!
زنش میگه: آخه اینجا ماشین میزنه بهمون! ولی غضنفر با اصرار وسط جاده پتو رو پهن میکنه و دو نفری میشینند وسط جاده!
بعد از مدتی یه كامیون میاد طرفشون هر چی بوق میزنه، اونا از جاشون تكان نمیخورن، كامیونه هم فرمونو میپیچونه میره تو درخت. غضنفر به زنش میگه: دیدی گفتم وسط جاده امنتر! اگه زیر اون درخت بودیم الان هر دومون مرده بودیم!
شکار
یه روز یه خالی بند میرسه به اون یکی میگه: رفتم شکار هفت تا خرگوش گرفتم پنج تا آهو و سه تا شیر
یارو گفت فقط همین!
گفت: مگه با یه تیر بیشتر از اینم میشه زد!
یارو گفت: اوه تازه تفنگم داشتی
شانس
یارو 1000 تومنی پیدا میکنه میبینه وسطش سوراخه میگه بخشکی شانس وسطش گوشه نداره!
پشه
غضنفر روشنفکر میشه پشه ها دور سرش جمع میشن
شیر خوردن
یه روز یه مرده ای می میره از پسرش می پرسن که چی شد پدرت مرد؟
پسر می گه:شیر خورد مرد
بهش می گن یعنی چه؟ چطوری؟
میگه داشت شیر می خورد گاوه نشست
پازل
یارو با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از 3 سال حل كردم . دوستش میگه: 3 سال زیاد نیست؟ میگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته 3 تا 5 سال!
قطار
به یارو میگن: زودباش سوار شو قطار داره میره!
میگه : كجا میخواد بره بلیط دست منه!
مسابقه اسبدوانی
در مسابقه اسبدوانی یه نفر صد هزار دلار روی اسب شماره 28 شرطبندی كرد و اتفاقا برنده 500 هزار دلار شد.
مسئول برگزاری مسابقه از او پرسید: چطور این همه پول رو روی اسب شماره 28 شرطبندی كردی؟
گفت: دیشب خواب دیدم كه دائما جلوی چشمم یك عدد 6 و یك عدد 8 میآد.
مسئول برگزاری پرسید: 6 و 8 چه ربطی به 28 داره؟
یارو گفت: مگه شیش هشت تا 28 تا نمیشه؟
نسخه دکتر
بیمار:آقای دکتر! انگشتم هنوز به شدت درد می کند!
دکتر: مگر نسخه دیروز را نپیچیدی؟
بیمار: چرا پیچیدم دور انگشتم ولی اثر نداشت؟
در کلاس زیست شناسی
معلم:سعید! دو تا حیوان دوزیست نام ببر.
سعید: قورباغه و برادرش.
اینو میگن صرفه جویی از نوع ..؟!!!
میگن توی شهر خسیس ها(!) کاندیداهای مجلس برای تبلیغات دیگه زیاد ولخرجی نمی کردن که هی پوسترای بزرگ چاپ کنن بزنن به در و دیوار. خود کاندیداها هر روز از یه درخت آویزون می شدن؟!!!!!!!!!!!
جوک و لطیفه عمومی 16 - شمشیر؟!
به یکی گفتن با شمشیر جمله بساز.
گفت:
فدات شم شیر می خوری؟!!
(می دونم خیلییییییییییی خنک بود!!)
پدر: احمد چرا با علی دعوا کردی؟ببین لباسات همه پاره پاره شده باید یه لباس دیگه برات بخرم.
احمد: ولی باباجون، پدر علی باید یه علی دیگه بخره!!!
جوک و لطیفه عمومی 14 - میخ و دیوار!
اولی: چرا این قدر میخ به دیوار کوبیدی؟
دومی: خب معلومه! برای اینکه محکم بشه!؟؟
جوک و لطیفه عمومی 13 - رییس تیمارستان!
در تيمارستان
رئيس تيمارستان به يكي از مراقب ها مي گويد: «من در اين جا از همه راضي هستم، فقط ديوانه اي هست كه اصرار دارد من برج ايفل را از او بخرم.»
مراقب مي گويد: «خب، چرا نمي خريد؟»
رئيس تيمارستان مي گويد: «آخر پول ندارم. اگر داشتم، حتما مي خريدم.»
جوک و لطیفه عمومی 11 - خدمت سربازی!
پسري از سربازي براي پدرش اين طور تلگراف زد : " من کاظم پول لازم " پدرش هم در جواب گفت : "من تراب وضع خراب !"
جوک و لطیفه عمومی 10 - راننده ی نمونه!
روزي افسر پليس راهنمايي، ديد كه يك خودرو چراغ قرمزها رو رد مي كنه و اصلاً عين خيالش هم نيست كه خلاف مي كنه. خودرو رو متوقف كرد و از راننده پرسيد: «چراپشت چراغ قرمز توقف نمي كني؟» راننده در حالي كه كاغذي رو كه در دست داشت نشون مي داد گفت: «جناب سروان تقصير من نيست. روي اين آدرس نوشته شده : چراغ اول را رد مي كني، چراغ دوم را هم رد مي كني و بعداز چراغ سوم مي پيچي دست راست ....!»
جوک و لطیفه عمومی 9 - سر و قفس!
اولي: چرا سرتو تو قفس كردي؟
دومی: ميخوام خواب از سرم نپره؟!
شكارچي اول: خوب، هندوستان كه بودي شكار ببر هم رفتي؟
شكارچي دوم: البته، روزي براي شكار ببر به جنگل رفتم.
شكارچي اول: شانس هم آوردي؟
شكارچي دوم: بله، با ببري روبرو نشدم!
جوک و لطیفه عمومی 7 - حواس پرت!
اولي: ببخشيد با حرف هايم سرشما را درد آوردم.
دومي: نه اختيار داريد. من حواسم از همان اول جاي ديگر بود!!!
جوک و لطیفه عمومی 6 - آرزوهای کودکی!
اولي: تا به حال به هيچ كدام از آرزوهاي دوران كودكي ات رسيده اي؟
دومي: بله، وقتي بچه بودم و مادرم موهايم را شانه مي كرد، آرزو داشتم كچل بشوم!
جوک و لطیفه عمومی 5 - پر کردن نمکدان ها!
مادر از دخترش پرسيد: دخترم، چرا پر كردن نمكدونها اين قدر طول كشيد؟!
دختر: آخه سوراخهاي سرش خيلي تنگ بود!!!
جوک و لطیفه عمومی 4 - دنیای سوسک ها!
يک روز يه سوسک از سوراخ دستشويي مياد بيرون. از اون ميپرسند: چرا اومدي بيرون؟ ميگه: به اميد يه هواي تازه تر... گفتيم از رفتن و خونديم از سفر...!
جوک و لطیفه عمومی 3 - دنیای دیوانه ها!
دو ديوانه با هم گفتگو ميكردن. اولي: اگر گفتي فرق كلاغ چيه؟ دومي: خوب معلومه! اين بالش از اون بالش مساويتره!
جوک و لطیفه عمومی 2 - بچه ی نفهم!
بچه: مامان، مامان این همسایه ی بغلی خیلی فقیره.
مادر: چطور مگه؟
بچه: آخه بچش یه 5 ریالی قورت داده، مادر بیچارش هی تو سر و صورت خودش می زنه و گریه می کنه!!!
خانمی به آشپز خانه رفت و دید همسرش با یک مگس کش اینطرف و آنطرف میچرخد. شوهرش گفت : آخه سه تاشون روی شیشه خالی آبجو بودن و دو تا روی تلفن!!
پرسید : چیکار میکنی؟
همسرش پاسخ داد : مگس شکار میکنم!
آه چند تا کشتی؟
پنج تا، سه مذکر و دو مونث!!
همسرش با تحیر پرسید : چجوری جنسیتشونو فهمیدی؟
این پسر یکی از معروف ترین اسکیت بازان دنیا می باشد. او با حرکتی جالب از پله ها بالا میرود. حرکتی که کمتر کسی می تواند آن را انجام دهد
به این گربه باهوش نگاه کنید که چگونه گزینه درست را انتخاب میکند اما ما انسانها توانایی تشخیص آن را نداریم!
| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
<-PollItems->
<-PollName->
خبرنامه وب سایت:
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 8
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 158
بازدید کل : 40151
تعداد مطالب : 290
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1
Alternative content