خاطره

.

خاطره ای خواندنی برگرفته از دست نوشته های یک شهید

زمین مسطح بود و کاملا زیر دید دشمن قرار داشتیم . با حالت مجروحی که به عقب بر می گشتیم، به دو سه تا از برادران دیگر رسیدیم که مجروح شده بودند و بر روی زمین افتاده بودند . برای این که این برادران جان ندهند، گفتیم: بلند شوید . تا برویم . پاسخ دادند که شما بروید، ما کم کم می آییم . در 50 متری سمت راستمان نخلستان بود . به طرف آن رفتیم تا از داخل نخلها با حالت ضعف و ناتوانی حرکت خود را ادامه دهیم . پاهای من خسته و دستم مجروح بود . شریان دستم هم قطع شده بود . خونریزی زیادی داشتم . صورتم زرد شده بود و به سرگیجه مبتلا شده بودم .

 

خرمشهر

مثل این که به مواضع عراقی ها رسیده بودیم . دیگر توان جلو رفتن را نداشتم . همراهان اصرار می کردند که حرکت کنم . گفتم: من دیگر توان ندارم . شما که وضعتان بهتر و  زخمتان کمتر است، بروید .

آنها رفتند و بحمد الله ظاهرا به بچه های خودمان رسیدند . من یک اتاق خرابه ای دیدم و برای این که یک مقداری از تیر و ترکش در امان باشم، به آن جا رفتم و بی حال افتادم . بعد از چندی، سه، چهار نفر از برادران خودمان هم آمدند و در آن اتاقک به من پیوستیم  وقتی آنها آمدند، گفتم: چطور به اینجا آمدید . گفتند که رد خونهای ریخته شده را گرفتیم تا به اینجا رسیدیم . ما هم از راه منحرف شدیم .

 حالا من میگم:

نه...

که توی خونه و دل هممدختر عاشق همون خدای مهربوونه..

ما آدما همون پسر همسایه ایم که با خدا دیوار به دیوار یک خونه ایم...

از اون میخوایم به ما اثاث و رخت بده خونه و ماشین و تخت بده...

خدا مثل اون دختر عصبانی نمیشه د

.

 حالا من میگم:

نه...

که توی خونه و دل هممدختر عاشق همون خدای مهربوونه..

ما آدما همون پسر همسایه ایم که با خدا دیوار به دیوار یک خونه ایم...

به جای اینکه بریم در خونش طلب کنیم عشق و مهربونیش...

از اون میخوایم به ما اثاث و رخت بده خونه و ماشین و تخت بده...

خدا مثل اون دختر عصبانی نمیشه در پشت سرمون هیچوقت بسته نمیشه...

اون روشو از ما برنمیگردونه دل ما رو از خودش نمیرنجونه..

اونقدر به ما میده که خسته بشیم مثل یه مرغ پر بسته بشیم..

اونوقت بریم در خونش طلب کنیم عشق و مهربونیش...

بهش بگیم خدا حالا فقط تورو میخوایم حلقه ی عشق و مهر تورو میخوایم..

بهش بگیم حالا یارم بشو مونس و غمخوارم بشو...

 

 حالا من میگم:

دختر عاشق همون خدای مهربونه...

که توی خونه و دل هممونه..

ما آدما همون پسر همسایه ایم که با خدا دیوار به دیوار یک خونه ایم...

به جای اینکه بریم در خونش طلب کنیم عشق و مهربونیش...

از اون میخوایم به ما اثاث و رخت بده خونه و ماشین و تخت بده...

خدا مثل اون دختر عصبانی نمیشه در پشت سرمون هیچوقت بسته نمیشه...

اون روشو از ما برنمیگردونه دل ما رو از خودش نمیرنجونه..

اونقدر به ما میده که خسته بشیم مثل یه مرغ پر بسته بشیم..

اونوقت بریم در خونش طلب کنیم عشق و مهربونیش...

بهش بگیم خدا حالا فقط تورو میخوایم حلقه ی عشق و مهر تورو میخوایم..

بهش بگیم حالا یارم بشو مونس و غمخوارم بشو...

 

v


 

ر پشت سرمون هیچوقت بسته نمیشه...

اون روشو از ما برنمیگردونه دل ما رو از خودش نمیرنجونه..

اونقدر به ما میده که خسته بشیم مثل یه مرغ پر بسته بشیم..

اونوقت بریم در خونش طلب کنیم عشق و مهربونیش...

بهش بگیم خدا حالا فقط تورو میخوایم حلقه ی عشق و مهر تورو میخوایم..

بهش بگیم حالا یارم بشو مونس و غمخوارم بشو...

 

 حالا من میگم:

دختر عاشق همون خدای مهربونه...

که توی خونه و دل هممونه..

ما آدما همون پسر همسایه ایم که با خدا دیوار به دیوار یک خونه ایم...

به جای اینکه بریم در خونش طلب کنیم عشق و مهربونیش...

از اون میخوایم به ما اثاث و رخت بده خونه و ماشین و تخت بده...

خدا مثل اون دختر عصبانی نمیشه در پشت سرمون هیچوقت بسته نمیشه...

اون روشو از ما برنمیگردونه دل ما رو از خودش نمیرنجونه..

اونقدر به ما میده که خسته بشیم مثل یه مرغ پر بسته بشیم..

اونوقت بریم در خونش طلب کنیم عشق و مهربونیش...

بهش بگیم خدا حالا فقط تورو میخوایم حلقه ی عشق و مهر تورو میخوایم..

بهش بگیم حالا یارم بشو مونس و غمخوارم بشو...

 

v

 حالا من میگم:

دختر عاشق همون خدای مهربونه...

که توی خونه و دل هممونه..

ما آدما همون پسر همسایه ایم که با خدا دیوار به دیوار یک خونه ایم...

به جای اینکه بریم در خونش طلب کنیم عشق و مهربونیش...

از اون میخوایم به ما اثاث و رخت بده خونه و ماشین و تخت بده...

خدا مثل اون دختر عصبانی نمیشه در پشت سرمون هیچوقت بسته نمیشه...

اون روشو از ما برنمیگردونه دل ما رو از خودش نمیرنجونه..

اونقدر به ما میده که خسته بشیم مثل یه مرغ پر بسته بشیم..

اونوقت بریم در خونش طلب کنیم عشق و مهربونیش...

بهش بگیم خدا حالا فقط تورو میخوایم حلقه ی عشق و مهر تورو میخوایم..

بهش بگیم حالا یارم بشو مونس و غمخوارم بشو...

 

 حالا من میگم:

دختر عاشق همون خدای مهربونه...

که توی خونه و دل هممونه..

ما آدما همون پسر همسایه ایم که با خدا دیوار به دیوار یک خونه ایم...

به جای اینکه بریم در خونش طلب کنیم عشق و مهربونیش...

از اون میخوایم به ما اثاث و رخت بده خونه و ماشین و تخت بده...

خدا مثل اون دختر عصبانی نمیشه در پشت سرمون هیچوقت بسته نمیشه...

اون روشو از ما برنمیگردونه دل ما رو از خودش نمیرنجونه..

اونقدر به ما میده که خسته بشیم مثل یه مرغ پر بسته بشیم..

اونوقت بریم در خونش طلب کنیم عشق و مهربونیش...

بهش بگیم خدا حالا فقط تورو میخوایم حلقه ی عشق و مهر تورو میخوایم..

بهش بگیم حالا یارم بشو مونس و غمخوارم بشو...

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 14 بهمن 1391برچسب:, | 17:36 | نويسنده : محدثه خورشیدی |